حیف نون تو اتوبوس کبریت می خواسته، به بغل دستیش می گه:- اسمت چیه؟- همایون.- به به، شغلت چیه؟- زنبوردار.- به به، کجا می ری؟- اهواز.- عجب جایی! کبریت داری؟- نه.- نه و نکمه! با اون اسمت، پدرسگ پشه باز، تو این گرما سگ می ره اهواز که تو می رى؟